گشته اسباب غرور و دل خوشی

شوهری چاق و سیاه وجوش جوشی

بادماغ پهن خود چون سنگ پا

زهره ازهر کس برد بایک نگا

چون که چشمش لوچ و مخمورو لوند

حسن من یک باشداوبیند به چند

کله اش از مو آزاد است و طاس

آبرویم رفته بیش اهل ناس

مشک پرکشک آورد جایه شکم

صبح تا شب میخوردگوید چه کم

چون که خشم آرد شودسرخ گلی

نعره آرد برسرم چون بلبلی

ضربه بر من میزند باشصت فن

خواب از چشمم بد درد تن

مادرى دارد سه سر دم اژدها

هرکجا خواهم روم گوید کجا

آن زبانش نیش دارد همچو مار

دورپاهایم بپیچد سیم خار

خواهرش را من چه گویم حرف چیست

حقه بازی آورد از ده چوبیست

گشته ام از دست این هرسه علیل

وای بر آن تیره بخته بی کسه شوهر ذلیل


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

سرزمین آپامه Chelsea Lori آپارتمان من لوله پلی اتیلن دوجداره کار، زندگی، یادگیری Kathy a MUSIC CRAZY from DAGHAN PLANET درب پارکینگ